• وبلاگ : مهديار دات بسيجي
  • يادداشت : نمايشگاه كتاب يا نمايشگاه .....
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    خدا شكر راه ما نه به قلم چي خورد نه به گاج نه ....كه ببينيم كي به كيه؟؟

    اما متاسفانه صداي گوش خراش تبليغاتي... تمام مدت

    زشت ترين صحنه هم كه مشاهده شد زماني بود كه بعد...ساعت خستگي درست زماني كه نيت ترك محيط به اصطلاح فرهنگي

    داشتيم جمعي از انسانهاي(كوچك و بزرگ و زن و مردو دختر و پسر) فهيم و فرهنگ دوست كتابخوان(+....صفت)تقريبا در همان فضاو ابعاد ذكر شده گرد هم جمع شده بودند كه رسانه ملي!!!!ياري كنند تا گزارش تهيه شه(واقعا زشت و زننده بود)من كه ياد گزارش محله و ....افتادم.

    راستي حضور نامزدهاي انتخاباتي هم به نوع خودش خنده دار (مسخره ) بود.

    1.سلام و خسته نباشي

    2. خدا خيرت بده

    3.آدرس اين سخنراني نواي يار رو برام ميزاري؟ اگه لطف كني يا ايميل كني يا بزاري تو وبلاگم ممنون ميشم

    4. ما رو هم لينك كن

    آآخر با خودم فك كردم مي ارزيد يه ?ن تومن تخفيف به اين همه تماس با نامحرم تو اون شلوغي ؟البته رفتن به نمايشگاه حسن هاي زيادي داره
    سلام

    ......

    تازه ازنمايشكاه برميگردم اتفاقا

    گفتم با خودم كه بنويسم راجب همين موضوع كه شما زحمتشو كشيدين حالمون بد شد. شنيدم يه دختر اونتي?يه با ناراحتى گفت امروز چقد

    تنمون خورد به نامحرم ها........تنها جايى كه جدا ديدم . قسمت محصولات كامپيوترى تو حياط كنار نمازخونه بود.......قسمت ماهواره اميدشم جالب بود ما كه ?يزىسردرنياورديم ولي اين جوونكا هم?ي گوش ميكردنو عكس ميگرفتن آدم لذت ميبرد....

    سلام

    ......

    تازه ازنمايشكاه برميگردم اتفاقا

    گفتم با خودم كه بنويسم راجب همين موضوع كه شما زحمتشو كشيدين حالمون بد شد. شنيدم يه دختر اونتي?يه با ناراحتى گفت امروز چقد

    تنمون خورد به نامحرم ها........تنها جايى كه جدا ديدم . قسمت محصولات كامپيوترى تو حياط كنار نمازخونه بود.......قسمت ماهواره اميدشم جالب بود ما كه ?يزىسردرنياورديم ولي اين جوونكا هم?ي گوش ميكردنو عكس ميگرفتن آدم لذت ميبرد....

    ســـلام !‏

    منم كه رفتم ، وقتي برگشتم اولين چيزي كه داشتم تعريف ميكردم همين غرفه قلمچي بود !‏

    يه در ميون دختر ، پسر وايساده بودن ...

    كاشكي فقط دختره پسره رو صدا ميزد !‏
    خودم ديدم دختره هميچن از پشت ميز پريد ، بند كيف پسره رو گرفت !‏ بعد برگشت گفت كتاب و اينا ما زياد داريما ...

    ديگه اينجا نفس اماره چيكاره است ؟!

    ديگه اينجا نفسي تو كار نيس جسم گيره !‏

    دختره همچين كيفشو گرفته بود نميتونست تكون بخوره !‏

    كلا غرفه هاي آموزشي از اين لحاظا مشكل داشتن ...

    راهروهاي سالن ها و كلا محيط نمايشگاه هم خيلي شلوغ بود ...

    من منصرف ميشدم از رفتن خيلي قسمت ها ...

    .

    غرفه ژرف انديشانم پسراي جوون و پخش كرده بود جلوي غرفه قلمچي كه بيان به دخترا گير بدن !

    كه اون وسط دعوا شد بين همينا ...

    .

    فعلا ! خدافظ
    در پناهش ...

    + مهدي 

    سلام داداش مهديار خوبي؟

    منم اومدم نمايشگاه خواستم بهت زنگ بزنم بياي ببينمت يادم افتاد شمارتو ندارم

    مسنجرم نمي ياي ببينيمت

    نشستي بكوب مي خوني ديگه شكر خدا

    دقيقا درست نوشتي موافقم فقط كاشكي در مورد حجاب خود زنايي كه داشتن غرفه ها را مي ديدن هم مي نوشتي

    اونا مهمتر بود

    يا علي