در جواب علي خامنه اي: چفيه از روز ازل مظلوم بود
خفته بودم مرز درياي بلور/ موج زد، پاهاي من شد خيس نور
از کرانها بوي توفان مي وزيد/ بوي خون با عطر ريحان مي وزيد
خواب ديدم يک نفر فرياد زد/ چفيه را در من دوباره داد زد
باز گويي ياوه گويي مي کنم/ باز در خود، واژه جويي مي کنم
باز هم بايد کمي خلوت کنم/ از کسان آشنا، غيبت کنم
باز هم امشب هوايي گشته ام/ باز شايد، نينوايي گشته ام
يک نفر در من مرا حد مي زند/ آنچنان محکم، که بايد مي زند
باز هم اي مثنوي، برخاستي/ هان! بگو اي خامه، هرچه خواستي
پيله اي بر شاخ طوبي يافتند/ چفيه را از تارتارش بافتند
تار، بر دارِِ خدايش مي زدند/ پودي از آل عبايش مي زدند
سرمه آلود، اشک حوران مي چکيد/ بر تنش رگهاي غيرت مي کشيد
مي چکيد از شاخ طوبي آبِ رز/ در سه خم زد چفيه ها را رنگرز
چفيه را تا رنگي از مجنون زدند/ در غدير و کوثر و در خون زدند
چفيه شد سرخ و سپيد و شد سياه/ رنگ خون ورنگ مولا، رنگ چاه
آن که در خم غدير افتاده بود/ رنگ خاکستر گرفت و رنگ دود
شد سياه آن چفيه، آري شد سياه/ رنگ داغ و درد و سوز وآه و چاه
گفت: چفيه، رنگ ماتم مي شوي/ پرچم غم... پرچم غم مي شوي
گفت: اي چفيه سياهت مي کنم/ خادم مولاي آهت مي کنم
چفيه اي کاندر خم خونش زدند/ رنگ مجنون... رنگ مجنونش زدند
چفيه هاي سرخ يعني خون خشک/ يک نشان از چاه و اشک و بوي مشک
خون فرق عابد پارينه پوش/ ميچکد از فرق و مي خشکد به دوش
سرخ يعني خاک دشت کربلا/ سرخ پيوندي حنايي با بلا
سرخ يعني حجله ي پاها و تيغ/ سرخ يعني نعش کاوه بر ستيغ
سرخ يعني اشک چشم مرتضي/ سرخ يعني خشم...خشم مرتضي
چفيه هاي کوثري شد خيس نور/ رنگ دريا، رنگ درياي بلور
گفت اي چفيه سپيدت مي کنم/ چون سپيده دم شهيدت مي کنم
گفت: رنگت شد نشان استخوان/ همنشين حنجر مولاييان
رنگ نور و رنگ نور ونور باش/ روشن شبهاي تار هور باش
لاله را در چفيه پرپر خواستند/ چفيه را در خون شناور خواستند
آسمان از درد غيرت چاک شد/ چفيه از بالا سفير خاک شد...
استخوان در زخم حنجر هر که داشت/ چفيه را برداشت، بر زخمش گذاشت
مرهم زخم تن روح است اين/ بادبان کشتي نوح است اين
محرم حلقوم هاي زمزمه/ ناله هاي يا علي، يا فاطمه
چفيه شبگردي است در يک شهر خواب/ خفته اي بر دست مجنون، روي آب
چفيه يعني از زمين بگريخته/ خويش را از آسمان آويخته
چفيه يعني محض ياد علقمه/ در عطش بخشيدن يک قمقمه
چفيه يعني يال هاي کول شير/ هيبت شيران دشتِ تيغ و تير
چفيه يعني مد عا بي ادعا/ يک شکايت نامه در دست دعا
چفيه يعني ابجد عشق علي/ کودکي در مکتب مشق علي
چفيه يعني ترس..ترس از ترس عشق/
چفيه يعني
چار حرف از درس عشق
حرف اول...اول
چزابه ها/ ابتداي
چاه و
چشم و لابه ها
حرف
چمران در سماع و هلهله/ زير بارانهاي داغ
چل
چله
دومين از
فاطمه دارد نشان/ از
فدک... از
فرق...
فزت و ز
فغان
حرف دوم قصه
فهميده ها/ يادگار
فاو و
فکه ديدهها
حرف سوم سومين حرف ول
ي/ ابتدا و انتهاي
ياعل
يحرف سوم، سومين حرف شه
يد/ سومين حرف بس
يجي و سپ
يد
حرف آخر... آخر آ
ه است... آ
ه/ انتهاي نعر
ه و چا
ه است چا
هحرف آخر... اول
هور است و
هو/ انتهاي فک
ه را کن جستجو
چفيه را در خاک فکه جستهام/ چفيه ها را تکه تکه جسته ام
چفيه ها مظلومهاي عالمند/ آخرين هابيلهاي آدمند
چفيه از روز ازل مظلوم بود/ از غدير از پيشتر معلوم بود
چفيه را ابليس، چنگش ميکشيد/ دست قابيلان، به سنگش ميکشيد
چفيه را در نينوا آتش زدند/ دوش ميثم بوده و دارش زدند
چفيه تا بوده ست، تنها بوده است/ رانده از دنياي "تن"ها بوده است
چفيه را از آسمانها رانده اند/ چفيه را در آسمانها خوانده اند
کرخه ها جاري است در خطهاي او/ بستر خونست اين شطهاي او
روزگاري چفيه ها بر دوش بود/ سفره و سجاده و تن پوش بود
اشکهاي نيمه ي شب، ژاله بود/ چفيه ها گلبرگ خيس لاله بود
لاله مهمان اقاقي گشته بود/ چفيه ي نمناک، ساقي گشته بود
چفيه بر بالاي چمران مي نشست/ پاي منبر در جماران مي نشست
اي قلم ديگر نمي گويي چرا؟/ از پس و خنجر نمي گويي چرا؟
چفيه ي چمران مگر از ياد رفت؟/ پرچم کاوه مگر با باد رفت؟
من به آويني تظلم کرده ام/ همتي !...آيينه را گم کرده ام
چفيه افتاده به خاک جاده ها/ دستگيري کن از اين سجاده ها
آي... ميگويند فصلِ مرد نيست/ چفيه ها اين روزها شبگرد نيست
اي خدا ! دست من و دامان تو/ بي سرو سامان منو، سامانِ تو
ترس دارم چفيه ها ديگر شوند/ در هجوم نقش، بازيگر شوند
اي زبان از آنچه گفتي شرم کن/ اي قلم، سر در خط آزرم کن
مستمع شايد نخواهد بشنود/ آنچه رابايد، نخواهد بشنود
مي نشينم مرز درياي بلور/ موج آيد خيس گردم، خيس نور
تا که توفان از کران ها در رسد/ باز فصلِ خوب مردان، سر رسد
من نشستم مثنوي ننشسته است/ شعر جوشان است وخامه خسته است
دم فرو بستم ز سرالخفيهها/ چفيهها... وا چفيهها... وا چفيهها