مباد خون شهيدان راه دين پامال
که زير چکمه شود پهنه زمين پامال
در آستين وطن دست فتنه پيدا شد
دگر مباد از اين دست آستين پامال
چه کافرانه ز ميراث و قسط ميلافند
کسي که حرمت ايمان کند چنين پامال
هزار قافله پرچم فراشت تا که شود
لواي قافله سالار راستين پامال
بيا که ناکث و مارق به عرصه تاخته اند
مگر کنند ره آورد مسلمين پامال
بريده باد زباني که در چمن حواهد
نواي دلکش توحيد پرطنين پامال
خدا وجود رهبر از بلا نگه دارد
که با وجود رهبرند خائنين پامال
حميد تا نفس باغبان در اين باغ است
نهال دين نشود از سموم دين پامال