سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تفکر بسیجی

سه دهه حال و صفا .... 21 بهمن چه جالی داد!!!!!

سه دهه صفا و آزادی

امرور (21 )‌ بهمن به خاطر درس خوندن زیادی که ما رو از اخبار دنیا عقب
انداخته بود وقتی زنگ خورد ریختیم تو خیابون یه عده الله اکبر می گفتن یه عده می
گفتن می کشم می کشم انکه برادرم کشت یکی هم مثل من مجنون وار از اینو اون تو
خیابون سوال می کرد ( با جدیت و حیرت زدگی) آقا انقلاب پیروز شد اگه می گفت آره می
پریدیم بالا پایین اگه می گفت نه هنوز می گفتیم پس بریم  خیابون انقلاب ، انقلاب کنیم .... اگرم می گفت
انقلاب سیخی چنده می گرفتیم می زدیمش .... البته اکثر کسایی که مورد بازجویی ما
قرار گرفتن بچه های خودمون بودن بقیشونم مرد بودن .... ولی خب این کارامون با عث
دادن روحیه به مردم رهگذر شد و با عث شد شکم خود را چسبیده و ریسه برن ( مردا این
کارو میکردن ) خانم ها هم یا می زدن زیر خنده با داد و هوار ، تازه « ای
خداااااااااا» هم می گفتن ، یا با حیا بودن ریز می خندیدن .... ولی خلاصه روحیه
خوبی بود هم برا ما همه برا ملت ..........

امروز (21)‌یکی بهم گفت برا چی سیاهتو در اوردیی مگه مسلمون نیستی ....
بهش گفتم  به پیامبر اعتقاد داری ؟؟؟ خود
ایشون فرمودن تو ناراحتی های ما نارا حت و تو خوشحالی های ما خوشحال باشین ....
الان خود امام حسینم خوشحاله که حرکتش به ثمر نشسته چه برسه به بقیه امامان و  معصومین ....... حالا تو برو سیاه بپوش ببینم
رو رفتارتم تاثیر داره .......... یک کم من و مون کرد رفت .....

زنگ تفریح می خواستیم شعرای انقلابو پخش کنیم که با مخالفت شدید معاونمون روبرو
شدیم .... احتمالا چون دست من در این ماجرا بود نذاشت .... ولی خوب شد چون اگه
میذاشتیم دیگه باید بعدش مدرسه رو تعطیل میکردیم .... چون همه به وجد میومدن و
روحیه جهادی توشون متجلی میشد و ممکن بود برن دوباره انقلاب کنن .........

امشب می خواستیم سیستمو بیاریم دم پنجره خونمون کلی هم تدارک دیده بودیم باس و
ساب و اینا چیده بودیم ولی نذاشتن زود بیام خونه ولی بازم که ساعت 9 رسیدیم خونه
آسانسور  فک کردم خرابه 11 طبقه رو دویدم و
دویدم به خونمون رسیدم دیدم همسایمون از آسانسور پیاده شد ..... ولی بازم  تونستم  راه بندازم سیستمو ولی نه از دم پنجره اتاقم بلکه از وسط پذیرایی ...... 6
تا باند توربو بان خود تی وی همه رو فعال کردیم شعرای هماسی گذاشتیم .... چه حالی
داد .. لحظاتی چند کر شده بودیم .... در هر صورت صفا بود ....

ولی خدایی بین خودمون باشه امسال بیشتر از همه سالهای عمرم از پیروزی انقلاب
خوشحال شدم و منتظر 22 بهمن هستم .... شاید به خاطر اینکه خیلی پرو شده بودم هی می
رفتم تو جمع ضد انقلاب و ضد دین ها و برای همین داشتم کم کم احساس میکردم تعداد
کسایی که این انقلابو دوست دارم خیلی کمن .... ولی ساعت 9 تو دم خونمون که بودم
صدای الله اکبر که شروع شد اشک تو چشام حلقه زد خواستم بشینم همون جا بزنم  زیر گریه بگم خدایااااااااااااا
شکرتتتتتتتتتتتتت ولی دیدم شلوارم کثیف میشه ......  از الان دوباره شروع می کنم میرم تو جمع ضد
انقلابیا تا 22 بهمن سال بعد رو بیشتر حال کنم .....

فردا راهپیمایی هم حال و حوله ..... نماز جماعت تو میدون آزادی .... عکس امام
خامنه ای رو میگیریم بالا فریاد بر می اوریم لبیک یا امامنا خامنه ای ...... یا
اون شعار معروف « امام ما خامنه ای ... با دل ما چه کرده ای » .....

خلاصه ما می آییم .... قرارمون تو بارون کنار یکی از لنگای آقای آزادی .....
زیر سایه آقای ازادی میشینیم  و هییت محبان
الرهبر راه میندازیم ..... صحبت های رئیس جمهور محبوبمون دکی جونم هم باید قشنگ
باشه .... تازه سیستم چیدیم با بچه ها کبریت و بنزیر بردیم اون ماکت ماهواره بر
ایرانی رو بفرستیم هوا تا یه ماهواره دیگه داشته باشیم تو هوا ..... اگه ماکته رفت
هوا تعجب نکنید چون کار بچه های خودمونه .....

ما در صحنه ایم و خواهی ماند تا کور شود هر انکس که نتواند دید .....
عیدتون مبارک .....
احتمال 100 درصد هم آقا امام زمان عج فردا حضور دارن در جمع ما
آقا من زیر میدون فلسطینم میشه ثانیه ای چند همدیگر رو ببینیم ......
منتظرتونیم هنوز
یا علی




 
تگ ها :     Bookmark and Share

مهدیار دات بسیجی

مهدیار دات بسیجی