سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تفکر بسیجی

مظلوم کردنِ ظالمانه یِ امام حسین(ع)

حماسه فراموش شده کربلا

مظلوم کردنِ ظالمانه‌یِ امام‌حسین‌(ع) 

عاشورای حسینی حادثه و رویدادی بود که شاید نمونه آن در تاریخ بی‌نظیر یا لااقل کم‌نظیر بود از همه ابعاد.این رویداد عظیم سیاسی - فرهنگی،دارای دو صفحه مختلف است.صفحه اول که مهمترین صفحه آن است صفحه سفید و نورانی و سراسر امید و سرافرازی‌ است . صفحه دیگر که آن هم با اهمیت است ولی در عین حال در درجه دوم قرار می‌گیرد صفحه سیاه و تاریکی است که در آن اغلبِ جریان‌ها،جنگی و جنایی جریان دارد.در روزگارِ ما اغلب صفحه‌ی دوم بزرگ می‌شود و صفحه اول اگر نگوییم هیچ ، خیلی کم به آن پرداخته می‌شود و این جزو آسیب‌های ماست که همین امر باعث ایجاد شبهه‌هایی در ذهن‌های کسانی که نه معاندن نه مخالفن فقط ذهن فعالی دارند ایجاد می‌شود.صفحه تیره و تاریک حادثه عاشورا یک جنگی بود که در یک طرف لشگر ابن زیاد با حدود 20 هزار سرباز با تجهیزات مکفی و خوب و در طرف دیگر لشگر امام‌حسین (ع) با 72 نفر صحابه که زنان و کودکان و خانواده امام‌حسین (ع) هم محسوب می‌شدند.جنگی شروع می‌شود انواع جنایاتِ جنگی در این صحرای خشک و سوزانِ کربلا اتفاق می افتد از آب نخوردن چند روزه از بی وفایی برخی صحابه از کثرت انسانی و تجهیزاتی دشمن از اسارت و چندین نوع جنایات دیگر.در این صفحه امام‌حسین (ع) مظلوم و ضعیف و در عین حال لشگر ابن زیاد قهرمان و قوی نشان داده می‌شود که میتواند هر چه را که بخواهد بر سر امام فرود آورد و امام راهی جز پذیرش آن ندارد. یزید و شمر و عمر هر دستوری هر تیری که بخواهند می‌زنند و لشگر 72 نفر امام را یکی پس از دیگری در فاصله صبح تا ظهر به شهادت می‌رسانند و بعد خود امام‌حسین (ع) را و بعد حمله به خیمه‌گاه و زنان و اسارت آنان و بعد قضیه شام . همه این‌ها مظلومیت امام و قدرت ابن‌زیاد را نشان می‌دهد . آیا درس حادثه کربلا این بود؟آیا امام‌حسین (ع) شهید شد،خون خود را داد که ما بعد از 1300 سال بر مظلومیتِ او بر اینکه چگونه او را سر بریدند گریه کنیم؟آیا پیامبر که بارها و بارها اجر و ثواب "باکین علی الحسین " را مژدگانی دادند ، منظورشان گریه بر مظلومیت حسین (ع) در مقابل اقتدار یزید و شمر و معاویه و ابن‌زیاد بود؟یا نه؛حادثه دیگری رخ داد که در این صفحه چیزی از آن دیده نمی‌شود . قرار نیست صفحه تاریک و سیاه را نادیده بگیریم و چشم روی آن ببندیم ولی اینکه تنها از کربلا این صفحه را ببینیم این گناهش به اندازه همان تحریف‌گرانی است که اگر زینب نبود کربلا را تحریف می‌کردند.صفحه‌ی تاریک جنگ کربلا صفحه‌ای است که باید در مرحله دوم قرار بگیرد و اولویت دوم ما باشد. امام‌حسین (ع) در کربلا شهید نشد و خانواد او در شام آنطور سختی ندیدند که امروز ما بر بدن‌های بی سر آنها بر سوت و کف اهالی شام گریه کنیم و وقتی اسم امام‌حسین (ع) می‌آید اینها یادمان بیاید،مطلقا چنین هدفی نبوده.

مختار نامه مختارنامه نماز ظهر عاشورا

صفحه اصلی حادثه کربلا و امام حسین،صفحه نورانی و پر امید و حماسه است.صفحه‌ای که امام‌حسین (ع) در آن یک مظلوم در مقابل یک قدرتمند نیست،یک حماسه ساز بزرگ است یک "امام" و پیشوای الهی است.زندگی امام‌حسین (ع) سراسر شور بود و حماسه،حماسه معنی فراتر از شجاعت و مردانگی دارد. حماسه یعنی وقتی یزید می‌گوید که بیا بیعت کن و با خیال آسوده زندگی کن،محکم می ایستد و می‌گوید بیعت با تو جز ذلت برای من نیست من عزت را در جهاد در راه خدا می‌بینم.حماسه یعنی شب عاشورا وقتی همه میدانند فردا سر‌ها به نیزه هست با اقتدار با اصحاب خود صحبت میکند و آنها را به بهشت جاوید مژده می‌دهد و با این کار شور و حماسه را در دل لشکر خود نهادینه میکند . حماسه یعنی ظهر عاشورا در دل جنگ حسین (ع) و یارانش بدون هیچ اعتنایی بر سر تپه‌ای نماز می‌گذارند تا اوج قهرمانی و حماسه و مردانگی را به رخ دشمن بکشند و کاری کنند که دشمن اینقدر ضربه بخورد از این حرکت که به نماز حمله کند.حماسه یعنی عبدلله‌ابن‌الحسن که وقتی شهید شد حسین (ع) به جای غم اندوه و گریه محکم‌تر ایستاد.حماسه یعنی حسین (ع) که وقتی تک‌تک یاران و خانواده خود را از دست داد محکم ایستاد و باز روبروی دشمن با اقتدار از خدا گفت از یگانه‌پرستی گفت از ولایت‌مداری گفت کاری کرد که دشمن در وجودِ خود احساس حقارت کرد.حماسه یعنی حسین‌ (ع) که اصحاب خود را گونه ای حماسی پرورش داد که هر کدام با یک چرخش شمشیر چندین نفر از سربازان دشمن را فراری می‌دادند.حماسه یعنی لب به شکایت باز‌نکردن یعنی گِله نکردن از اصحاب و یاران و خدا و .. یعنی شب عاشورا اخطار دادن به کسانی که هنوز مُردَد هستند،اخطار به کسانی که هنوز به این جنگ به چشم  "جنگ" نگاه می‌کنند که طرفی ضعیف و طرفی قوی است.یعنی پیروزی حتمی به همراه شور و شعور . حماسه یعنی حسینی‌ که تا دم شهادت زیر بار حرف مستکبر نمی‌رود و مقتدرانه به استقبال شهادت می‌رود.حماسه یعنی سر حسین روی نیزه‌ها شروع به خواندن کلام‌خدا می‌کند.حماسه یعنی سر حسین در جمع یزیدیان اینقدر عذاب بر دل آنها می‌گذارد که با تَرکه به سر و دهان او می‌کوبند.حماسه یعنی گودال قتل‌گاه که سال‌ها یزید و سربازانش را در خواب و بیداری کابوس‌وار همراهی می‌کرد.حماسه یعنی آن شور حسینی که زینب را برای جهاد برتر آماده کرد.حماسه یعنی حسینی که رقیه را پرورش داد تا در خرابه شام خواب از یزدیان بستاند.حماسه یعنی غوغای حسین (ع) که در صحرای کربلا یا جسم دشمنانِ خود را منهدم کرد یا روح آنها را.حماسه یعنی حسینی که در آن جنگ نابرابر انسانی با کمال اعتماد به خدا گفت شاید جسم من را نابود کردید ولی روح من تا ابد زنده است.حماسه یعنی زینب‌ی که بعد از عاشورا با یزدیان کاری کرد که طلب مرگ کردند.حماسه یعنی حسینی که حماسه ساخت،نه حماسی شخصی نه حماسه وطن و قومیتی حماسه‌ای ساخت خداپرستانه برای همه یگانه‌پرستان عالم.حماسه‌ای که تا امروز حسین (ع) را روز به روز زنده‌تر می‌کند و یزدیان را روز به روز مفلوک‌تر. حماسه یعنی حسین (ع) که لب جز به مدح قدرت خدا و پیروزی مومنین باز نمی‌کرد.حسین (ع) در کربلا مظلوم نبود ضعیف نبود،حسین (ع) در کربلا آب فرات را بر دهان همه یزیدیان زهر کرد.حسین (ع) در کربلا شور بود و شعور و حماسه.

این گوشه خیلی کوچکی از حماسه های حسین بود که ما غفلت کرده‌بودیم از آن . اگر مظلومبت را در مقابل اقندار و قدرت قرار بدهیم،حسین (ع) قهرمان کربلا بود نه مظلوم کربلا. ولی این مظلومیت نشان از ضعف نیست که ما بیاییم به خاطر اینکه یزیدیان ناجوانمردانه حسین و اصحابش را به شهادت رساندن،به خاطر این گریه کنیم.حماسه حسین (ع) و شور حسین (ع)،در درجه اول مرد عمل می‌خواهد و بعد "باکین" بر خود را . گریه بر حسین گریه به بی‌خردی ما است گریه به اینکه چرا جماعتی با اسم اسلام و پیامبر آمدند و مقابل حق و حقیقت ایستادند.گریه بر حسین (ع) درست است که باید به مظلومیت های حسین (ع) باشد که ما اهل کوفه نشویم،ولی گریه اصلی که از سر منطق و عقل است نه احساسات را باید به حال خود و جامعه اسلامی کرد که ذره ای راه یزیدیان آن موقع را ادامه ندهیم و پشت سر امام و ولی زمان خود بمانیم .گریه بر حسین (ع) و تفکر در حماسه حسین تنها راه سعادت ماست

پ.ن: مداحان و برخی سخنرانان ما که دیگه پا از این هم فراتر گذاشتند صفحه سومی در عاشورا درست کردند برای چهره و جمال صحابه امام حسین (ع) و از زیبایی های آنها میگویند و برای اینکه دشمن به این چهره های زیبا تیر اندازی کرده گریه می‌کنند.البته گاهی نیت ها درست است،ولی مسیر رسیدن اشتباه .
پ.ن: حماسه امام حسین
(ع) سراسر درس است.امام حسین (ع) با اینکه می‌دانست چه می‌شود با تمام خانواده خود آمد . مثل زمان مباهله پیامبر . امام حسین (ع) مباهله کرد و کسی که برد امام حسین (ع) بود که یادش روز به روز لرزه بیشتر بر اندام دشمن دیروز و امروز می‌اندازد.آیا وقتی دین خدا در خطر باشد ما هم مباهله می‌کنیم؟مباهله با چند صد هزار یا چند میلیون از سپاهیان دشمن

پ.ن: دوباره تکرار میکنم که این دو صفحه از عاشورا هر دو مهم هستند ولی اولویت اول با صفحه حماسه‌هاست ولی ما اولویت اول‌مون رو به مسائل جنایی کربلا می‌دهیم . این نوشته هم قبلا تو کتاب حماسه حسینی شهید مطهری خوندم که تو این شب‌ها یادم افتاد.

هیئت رفتید ما را هم دعا کنید. صوت وبلاگ مرتبط است با پست ، می‌توانید از اینجا (+) دانلود کنید.

یاعلی

آقا بیا




 
تگ ها : امام حسین، کربلا، ‌حماسه، ظلم، عرف اشتباه    Bookmark and Share

کربلای حسین عجب صفایی دارد | اولین محرم بعد از 20 سال

 

کربلای ما عجب وفایی دارد

مولای ما حسین عجب کِرام‌ی دارد

هنوز سه ماه از سفر بنده به کربلا نگذشته . البته بیشتر سفر که بار پژوهش اجتماعی داشت تا زیارتی ولی اتفاقی افتاد در این سفر که باعث شد من بعد از گذشت 20 سال از زندگی‌م ؛ امام حسین رو بشناس‌م و اولین محرم عمرم رو امسال به سوگ عزا بنشین‌م .

محرم اول بعد از کربلا


ماجرا از اونجا شروع شد که من در کوچه پس کوچه های شهر کربلا مشغول صحبت با مردم این شهر بودم و سوال ها از همه جور می‌پرسیدم از سیاسی مذهبی و حتی فرهنگی.تلفن‌م زنگ خورد یکی از دوستان دوران مدرسه‌ام که به اختلاف یک روز با هم به این سفر آمده بودیم پشت خط بود . گروه بچه‌های جهادی بودند و اکثرا از دانشگاه امام صادق (ع) . گفت حاج حسین یکتا آمده کربلا و در هتل ما حضور پیدا کرده و میخواد صحبت کنه تونستی بیا . قرار نبود برم  چون به یکی از خانم‌های مسن کاروان قول داده بودم که باهاش برم بازار پشت حرم خرید کنه . محله خطرناکی بود نمی‌تونست تنها بره . تلفن قطع شد و من هم ادامه سوال جواب‌هام رو با مردم کربلا داشتم که نزدیک ظهر شد رفتم هتل یک سر که اون خانم گفت کسالت دارن نمیتونن برن و من خوشحال شدم و دوباره برگشتم سمت همان کوچه پس کوچه ها . در راه رفت،از جلوی هتل همان رفیق‌مون رد شدیم . به دلم افتاد یک سر برم بزنم بهش‌ان چون چند نفر از رفقا هم بودند اونجا . رفتم داخل هتل و داخل اون اتاقی که جلسه بود شدم . اتاق کوچکی بود به زور در انتهای اتاق دو زانو جا شدم . صحبت ها شروع شده بود و من تازه رسیده بودم . صحبت‌های جدیدی نبود همون چیزهایی که همیشه شنیده بودیم ولی این‌دفعه با روحیه انقلابی و جهادی تعریف می‌شد . قبلا با روحیه عرفانی و مذهبی بود این بار حاج حسین یکتا چون روحیه رزمنده بودن داشت با این روحیه گفت .میگفت امام حسین رو رفیق خودمون بدونی‌م باهاش کارهامون رو سِت کنیم شک نکنید که رفاقت می‌کنه باهاتون و حال می‌کنید. فرق بعدی که خیلی مهم بود هتل در فاصله شاید صد متری حرم حضرت عباس بود .
صحبت‌ها تمام شد و همه شاد و خوشحال رفتند سر اتاق‌هایشان من هم با رفقا رفتیم یه چرخی بزنیم و بعد برویم حرم . روز جمعه بود و در حرم نماز جمعه برپا بود . نماز رو خودمان خوندیم و به سمت بیرون روانه شدیم و با آنها خداحافظی کردم . رفتم از دور حرم امام حسین دور زدم رفت‌م تو بازارچه قدیمی شهر همین‌جوری مستقیم رفتم دیدم سر از جلو در حرم در آوردم هوا گرم بود به شدت رفتم تو حرم خواستم برم سمت کلمن‌های آب که راهم رو چند تا کاوران که یکی‌شون خوابیده بودن اون‌یکی داشتن دعا میخوندن و راه بسته بودن .. مستقیم رفتم جلو . دم مغرب بود حرم نسبتا شلوغ شده بود .رفتم جلوی در اون قسمتی که جای تیر رگبار بود . یادم افتاد مداح کاروان دیروز گفته بود که اینها جای تیراندازی سربازان صدام هست به شیعیان که صد‌ها شهید داده . تو دلم گفتم یعنی امام‌حسین چقدر اون‌ها رو دوست داشته خوشا به احوالات‌شون که کنار خود امام شهید شدن . معمولا تو دل‌م با خودم بحث‌های سنگین خیلی می‌کنم . همون‌جا ایستاده بودم و در دلم غوغایی بر پا بود یاد صحبت های ظهر حسین یکتا افتادم که قسمتیش در مورد امام‌حسین و رفاقت‌ش افتادم . تیری تو تاریکی ! شلیک کردم . پیش امام‌حسین چون کودکی لج‌باز شده بودم . گفتم امام‌حسین اگه دوست‌م داری الان یه جا جلوی ضریح‌ت باز کن من خودم رو تمام قد وصل کنم به ضریح . گام به گام آرام و آرام رفتم جلو . تو دلم به حماقت خودم می‌خندیدم و از طرفی نگران بودم اگه راه باز نشه چجوری شیطان درونم رو راضی کنم که امام‌حسین دوست‌م داره . دو گام مونده بود به ضریح . دقیقا نفری که جلوم بود برگشت دست چپ‌ش رو گذاشت رو شونه چپ من خندید و رفت . رفت‌م چسبیدم به حرم . گفتم اتفاقی شده برا هر کسی پیش میاد چند دقیقه این بحث ها در دلم غوغا داشت و مهدیار شیطان درونم با مهدیار مومن درونم دعوا داشتند. که دل کندم از ضریح و دور ضریح چرخیدم . پشت ضریح جایگاهی کوچکی هست در فاصله یک و نیم متری ضریح که همیشه خدا شلوغ هست اون روز هم جمعه بود و ماه رمضان . یه نگاهی کردن دیدم پر پر هست و سه چهار نفر هم در نوبت که کسی بلند شد بروند و بشینند و دعا و نماز بخوانند . مداح کاروان قبلا می‌گفت ایده آل ترین مکان برای عبادت همین جا هست . هنوز بحث ها در دلم ادامه داشت که به فکرم رسید از امام حسین بخوام نزدیک ترین نقطه که پر بود ، یک جا در اونجا ه من بدهد که  دعا بخونم . این خواسته رو از امام‌حسین خواستم بعد سر بلند کردم دیدم جلوی جلو دقیقا جای یک نفر خالیست و هیچ کدام از این ها که در صف بودند نمی‌رفتند . من وارد اون مکان شدم و رفتم اون جلو نشستم  . نمی‌دونستم چی شده دقیقا ولی حس خوشحالی داشتم . مهدیار شیطان درونم ساکت شده بود و مهدیار مومن خوشحالی میکرد . یه لحظه یاد حسین یکتا افتادم که گفته بود با امام حسین رفاقت کنید که با معرفت ترین رفقاست . نا خود اگاه خنده تلخی کردم و سر رو زانو هام گذاشتم سر بلند کردم زانوهام خیس بود نگاه به ضریح کردم . و جالب این بود که در امتداد نگاه‌م هیچ کس نبود و از پایین تا بالای ضریح‌و می‌شد دید . زیر لب گفتم آقا غلط کردم . من رو به درگاه‌ت راه بده . بعد با ذکر خدااااااا دوباره سر به زانو گذاشتم . چند بار این حرکت تکرار شد . تو حال خودم بودم صدای اذان منقلب‌م کرد . رفتم نماز جماعت تو صحن با یک حالت مست‌گونه . برگشتم تو حرم چشمان‌م به ضریح خورد دوباره . حس رفاقتی تو وجودم اومد . انگار برادرم هست انگار کسی هست که میدونه من غم چی دارم و میدونه من چه مدلی هستم . میدونه من ... از سر خوشحالی گفتم امام حسین دوباره تست میکنیم . یه جا باز کن من بیام تو اغوش‌ت . رفتم جلو یک نفر جا باز شد و من رفتم در آغوش ضریح . چند دقیقه ای گذشت آن قسمت ضریحش را شست و شو دادم . دور حرم زدم تو دلم اومد دوباره بگم اون جایی که ساعتی درد و دل کردم دوباره بهم بده . گفتم امثال من زیادن شاید درست نباشه خودخواهی . رفتم یه جای دیگه نشستم  کمی دیگر درد و دل گفتم . با حالت سرور و خوشحالی زدم بیرون از حرم . تو پوست خودم نبودم . انگار مهدیار دیگری متولد شده بود . زنگ زدم تهران خبر بگیرم از پیگیری بعضی کارا سوال کردم دیدم خیلی از گره ها باز شده و خیلی دیگر در شرف باز شدنه . تاب نیاوردم دوباره برگشتم حرم . دوباره اون جمله حسین یکتا که رفاقت کن با امام حسین یادم اومد تو صحن حرم رو به ضریح گام برمی‌داشتم و با چشمان خیس به سختی ضریح رو میدیدم . و لبیک یا حسین زیر لب می‌گفتم
قول های زیادی به امام حسین دادم که بعضی‌ش رو عملی نکردم و شرط رفاقت رو به جا نیاوردم . ولی امام حسین به قول های خودش عمل کرد و تا حالا هر کاری خواستم ازش نه نگفته . محرم اول زندگیم هست امسال . تا پارسال هیئت که میرفتم به جای اینکه اصل رو بچسبم . همش روی صحبت‌های مداح و سخنران فکر می‌کردم و نقدش میکردم و در اخر که می‌دیدم دارن خرافه گرایی میکنن میرفتم بیرون هیئت . امام‌حسین رو من تو کربلا جلوی ضریح خودش پیدا کردم .

پ.ن: این حادثه دو روز مونده به اخر سفرم رخ داد . روز اخر هم همه خانم ها درخواست کمک داشتن کمتر وقت شد برم حرم . ولی شب تا صبح حرم بودم و چه غوغایی چه شور و حالی من بودم و ارباب بود و خدا . همین .

پ.ن : "موج وبلاگی محرم " که از این وبلاگ قلم‌زن(+) شروع شد و بنده از طریق وبلاگ وادی(+) به این موج دعوت شدم . از دوستان خوبم علیرضا‌شاطری(+) حسن‌میثمی(+) مسعود‌حسنلو(+) خانم‌کبری‌آسوپار(+) خودکار(+)
» و این هم وبلاگ موج (+)

یاعلی

آقا بیا




 
تگ ها : محرم، امام حسین، ‌ کربلا    Bookmark and Share

موج وبلاگی بسیجی واقعی » لزوم هرس شجره طیبه بسیج

 

 تفکری که در حاشیه مانده

شجره طیبه بسیج نیازمند هرس برای بالندگی بهتر

به دعوت دوست عزیز سید سجاد (+) به موج وبلاگی بسیج و بسیجی واقعی دعوت شدم

در مورد بسیج و بسیجی نوشته زیاد داریم . گاهی یک طرفه تخریبی یا مدح گونه ؛گاهی هم تنها به بیان دیدگاه های بزرگان در مورد بسیج پرداخته می شود که آن هم جنبه مدح دارد . ولی متاسفانه در مورد این شبکه عظیم اجتماعی طرح و برنامه و نقد منصفانه به همراه ارائه راهکار معقول کم داریم .
این بار اولیست که من در فضای مجازی بعد از انتخابات در این وبلاگ در مورد بسیج و بسیجی می نویسم . قرار بود سال آینده با خاموش شدن همه چیز نقد نوبت به نوبت تمام اجزای بسیج وهمچنین ارائه راهکار را شورع کنم . امسال که به لطف دوستان موج وبلاگی خوبی در این زمینه برگزار شده و فتنه پارسال هم در خاموشی کامل به سر می برد فرصت را مغتنم شمردم تا گوشه ای از کلیات آن را باز گو کنم . این نقد، نقدیست به عملکرد سال گذشته بسیج در بخش ساختاری که به تازگی در چند حوزه مقاومت شهر تهران به خصوص دیده شده و در سال گذشته در حال گسترش بوده که به حمد لله رو به فروکشی هست . ولی واکسینه شدن این شجره طیبه برای مواقع مشابه ضروری و لازم است .
حوادث پارسال که برای همه ما یک آزمون بزرگ بود  دارای درس های عمیق سیاسی و مذهبی و دینی و اجتماعی بود . به هر فرد از خواص جامعه تا کشاورز یک موضوع مهمی را آموخت. بسیج در این آزمون سر بلند بیرون آمد و در بُعد خاموش کردن فتنه اجتماعی در درون جامعه از جمله انقلاب مخملین و اغتشاشات و فتنه نقش بسیار بارزی رو ایفا کرد و سر بلند بیرون آمد . هر چند با هوشیاری بیشتر می توانست هزینه ها را کمتر کند ولی همین هم کفایت می کرد تا ما بگوییم بسیج پیروز بیرون آمد . وارد مقولات جنگ نرم و نقش بسیج نمی شوم. در همین جنگ نیمه سخت و حضور بسیج برا حفاظت از مردم و انقلاب چند ایراد عمده بوجود آمد.
در ماجرای پارسال بنده بسیجیان رو کلا به سه قسمت تقسیم بندی میکنم :

- دسته اول : از لحاظ تعداد در اقلیت محض هستند ولی از لحاظ برخورد بدنه ای بسیج با مردم حدود 70 درصد برخورد مردم با بسیج برخورد با این دسته است . این دسته معمولا با یک موتور پر سر و صدا یک دستگاه بیسیم ، افشانه اشک آور و یحتمل دست بند و شوکر به صورت دائمی و بدون وقفه در حال گشت ! در محدوده تحت پوشش هستند . به اکثر مواردی که گیر ! می دهند مسائل مربوط به رابطه دختر و پسر است و اکثرا هم به دعوا و استفاده از کلمات رکیک می انجامد . اکثرا آدم های نا سالم هستند که به خاطر ارضای روحیات خود به بسیج وارد شدند و بسیج هم به خاطر اینکه گزینشی آنچنانی ندارد مانعی برای ورود این افراد  نگذاشته  ولی در صدد اصلاح یا اخراج این افراد از چارت سازمانی خودشان هستند .
- دوسته دوم : از لحاظ تعداد در اکثریت هستن و از لحاظ برخورد با بدنه جامعه در درجه سوم قرار می گیرند ؛ اکثرا بچه های ساده ، مخلص و مظلوم هستند که متاسفانه دارای روحیه آرامی هستند بدور از حاشیه و جنجال کار می کنند البته وقتی حوادثی مثل سال 88 رخ بدهد پای رکاب حاضر می شوند و تا پای جان دادن هم پیش میروند . اکثرا دنبال عبادت و جهاد در راه خدا هستند ( بیشتر جهاد سازندگی) و در هر صحنه ای که به وجودشان نیاز باشد حضور دارند و کار را انجام می دهند با همان اخلاص و تقوایی که دارند .
- دسته سوم : از لحاظ تعداد در اقلیت هستند اما اقلیتی که روز به روز در حال زیاد شدن هستند . از لحاظ برخورد با بدنه جامعه در رتبه دوم قرار دارند اکثرا آدم هایی با روحیه جهادی در هر زمینه ای و با اطلاعات و بصیرت کافی . منتظر دستور نیستند بلکه خود  با بصیرتشان صحنه را می بینند و تصمیم گیری می کنند . افسران جوان جبهه جنگ نرم هم همین افراد هستند . در برخورد با مردم به بهترین شکل رفتار می کنند ؛ اطلاعات و علمشان دشمنانشان را آزار و دوستانشان را خوشحال می کند . روز به روز به دایره آشنایانشان اضافه می شود و به همین دلیل راحت شبکه های بزرگ اجتماعی را تشکیل می دهند . آدم های صاف و ساده در عین حال زرنگ و کارکشته که اگر جنگ سخت باشد نیمه سخت باشد یا نرم سریع با یاد گیری فنون مبارزه به مقابله با دشمن می پردازند

این سه دسته از بسیجیان سال گذشته ما بود که به اختصار توضیح داده شد . اما نحوه انجام کار ها را مورد به مورد خیلی مختصر بازگو میکنم :
دسته اول جزو معضلات دستگاه بسیج ما هستند . حوادثی مثل کوی دانشگاه زایده دست این دوستان بوده که البته مجازات هم شدند ولی همچنان با برخورد های بی خردانه تند و بی محتواشان در حال کم کردن آبروی بسیج در میان مردم هستند. چند کار باید روی این افراد صورت بگیرد . اول از همه از راس اموری که به آنها سپرده شده چه در پایگاه چه در حوزه چه در ناحیه برداشته شوند  حتی اگه باعث این بشود که آن جایگاه خالی بماند باز ضررش کمتر است . دوم به فکر اصلاحشان باید بود به روش های مختلف با کمک خانواده با کمک دوستان نزدیک ، راه اصلاح هر فرد با دیگری فرق می کند باید در ابتدا هر فرد را خوب شناخت . اگر اصلاح نشد کم کم درجه مسئولیتش کم بشود در آخر هم یک بسیجی معمولی بشود که حق حمل هیچ چیزی را نداشته باشد  و قانون هیچ حمایتی از او نکند به طوری که با انجام اولین تخلف مامور کلانتری طبق قانون وظیفه اش را انجام دهد .
دسته دوم درسته که ضررش در حد صفر و سودش هم آن چنان نیست و به همین علت آنطور که باید در خور توجه نیست ولی این هزینه و این وقتی که صرف می شود برای بسیج اگر با این ها این دسته دوم را به دسته سوم تبدیل نکنیم ضرر خواهیم کرد. برای انجام این امرراه های مختلفی وجود دارد از جمله تشکیل کلاس های آموزشی مختلف در هر زمینه ای ، دوم آن دسته از مسئولیت هایی که از دسته اول گرفته شده به دسته دوم داده بشود  به علت اینکه این دسته تعهد دارند و برای بهتر انجام دادن کار به دنبال یادگیری تخصص آن کار می روند و بهترین کارها را می توانند انجام دهند . تشکیل حلقه های متعدد طرح صالحین با رهبری یک یا چند نفر از دسته سوم و عضویت تعدادی از افراد دسته دوم برای باز تولید اندیشه ها و تولید فکر و روش تاکتیکی که همین کمک به ایجاد دغدغه در ذهن می کند که و در آخر منجر به یادگیری علم و دسته سوم شدن می شود.
دسته سوم اینها همان فرماندهان جوان جنگ نرم آینده ما هستند همان هایی که هم اکنون افسر جوان هستند همان هایی که اگر نبودند امروز کشور دست فرماسونر های صهیونیستی بود که داشتند برای مقابله با مهدی فاطمه (عج) در مهد اسلام جهان نقشه می ریختند. راس امور در حالت پایه و دیفیکالت باید به دست این افراد سپرده بشود ؛ باید مشخص کنند که امروز بسیجیان هر پایگاه به کدام سمتی بروند . خیلی از فرماندهان بزرگ حوزه ها جزو همین دسته ها هستند یا جزو این دسته ها قرار گرفتند .

اصلاح بسیج اصلاح جامعه است . بسیج بزرگ ترین و عظیم ترین شبکه اجتماعی دنیا را دارد و از این ظرفیت ها باید استفاده کرد . اگر بسیج در مسیری گام برداشت شک نکنید که راه ملت هم همان است چرا که همه ملت ایران اعضای بسیج هستند . استفاده از ظرفیت شبکه ای بسیج در موارد اضطراری و حتی بلند مدت جزو آرزو هایی است که به لطف الهی در شرف بر آورده شدن آن هستیم .هیچ قدرتی توانایی مقابله با ارتش 20 میلیونی اسلام که در هر کوچه و خانه ای یک نیرو دارد را ندارد.

شما هم در این مورد بنویسید هر چیزی که از بسیج و بسیجی انتظار دارین .

من همه شما خوانندگان رو به این موج دعوت میکنم و دعوت ویژه از »» فرزند خاک(+) - پرنسس (+) - آّبجی کوچیکه (+) - خودکار (+) – ماجا(+) - راحیل (+) - کبری آسوپار (+) شیما (+) - مسعود حسنلو (+) – علیرضا شاطری (+) – حسن میثمی (+)- اعترافات (+)

یاعلی

آقا بیا

 

 




 
تگ ها : بسیج، موج وبلاگی، بسیجی، نقد، راهکار، آسیب    Bookmark and Share

مهدیار دات بسیجی

مهدیار دات بسیجی