سلام گل پسر ...
چطوري ؟ خيلي حال كردم با حرفات . ايول
حرف دلو زدي . سخن چو از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند.
تو اين چند وقته اينقد نخنديده بودم حتي با خوندن كيهان.
فقط تو يه چيزي موندم كه چرا وبلاگت اينقد بي نام و نشونه ، نه اسمي نه عكسي. از چي ميترسي ؟ امريكاي جنايتكار بياد جيزت كنه ! :))
اينا همشون سر كاران :)) ميان اينجا با تو بحث بي خودي ميكنن ! بيچاره ها مث نگار و بابك و زهرا و ... كلي ميرن ميشينن فك ميكنن يه منطق بيارن براي تو ، ولي خبر ندارن كه تو خودت از همه بهتر ميدوني چه خبره. ميگي اونجا بودي و با چشاي خودت ديدي. اين درسته آدم بايد با چشاي خودش ببينه ؛) ميدوني مشكل اينا اينه كه نگاه ميكنند ولي نمي بينند. نمي بينند كه امثال تو 30 سال همين بازي رو انجام داده بازم دارن تلاش ميكنن از راه منطق باهات بحث كنن .
يه ذره وقتو تلف خوندن جوابات به حرفاي بچه ها كردم به جز بريده بريده جمله گفنت چيزي نديدم . هركي ازت سئوال كردن با سئوال جوابشو دادي . (خانم نگار ، زهرا ، آقا بابك ، بقيه ، اين طرز برخورد شما رو ياد كي ميندازه ؟ در رفتن از زير سئوال با ايجاد يه سئوال جديد ؟ با عوض كردن بحث با متهم كردن شما به ندونستن و نا آگاهي .)
كسايي كه مياين اينجا وقتتون رو تلف اين موجود ميكنيد : به خدا قسم اين مهديار خودش از همه شما بهتر اينا رو بلده. همه ماها با اين سيستم با اين روش بزرگ شديم. بهتر نيست روش زندگيمون رو عوض كنيم ؟ شايد اشكال از ماست كه اينجوري به ما حكومت ميكنند. تقصير ماست كه اينجوري هر كاري ميخوان ميكنن بعد ميان تو صدا و سيما ، روزنامه هاشون ، اينترنت اين جوري به ما توهين ميكنن.
فكر كنيم كجا هستيم ، كجا ميخوايم بريم . راهش پيدا ميشه
تو اين شب سياهي به دنبال روزنه اي نور باشيم اگه نبود شمعي روشن كنيم . اندكي صبر سحر نزديك است .