• وبلاگ : مهديار دات بسيجي
  • يادداشت : ولي فقيه يا ولايت فقيه ؟؟ (طنز نامه هادي غفاري )
  • نظرات : 9 خصوصي ، 225 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بنده خدا 
    سلام بر داداش مهديار گل. راستش بعد انتخابات كه آتش خشمم شعله ور شده بود توي گوگل سرچ زدم بسيجي و خواستم ببينم بسيجيا در مورد اين اتفاقات چه نظري دارند و وبلاگتو ديدم كه در صدر جدول بود وقتي خوندمش داشتم از شدت خشم ديوونه مي شدم. البته از دليلش بگذريم. بعدش من چند تا سايت ديگر رو پيدا كردم و كامنت گذاشتم البته مودبانه چون متاسفانه يا خوشبختانه فحش بلد نيستم. القصه فهميدم كه تو با اونا فرق داري مهديار تو واقعاً به اين حرفات اعتقاد داري ولي اونا نه. مي دوني مهديار جان همه ما سبزا مثل هم نيستيم و شما هم همتون مثل هم نيستيد. من خيلي بهت احترام مي گذارم گرچه بعضي حرفاتو قيول ندارم. ولي به اون هم عقيده هات نه ، همانطور كه به اون سبزايي كه عصباني مي شن و بد و بيراه مي گن هم علاقه اي ندارم. يك بار مهديار برات گفتم كه بچه مسجدي بودم ولي بسيجي نبودم مي دوني علتش چي بود علتش اين بود كه زمان جنگ كم سن و سال بودم و بسيج اون موقع وظيفه حفظ امنيت رو داشت و شبا بچه هاي بسيج تاصبح تو خيابونا كشيك مي دادند تا مردم بخوابند. يك شب هم يكي از همكلاسيهاي مارو ترور كردند و به همين خاطر پدر و مادرم به من اجازه ندادند كه برم كشيك ضمن اينكه اصلاً اعتقاد نداشتند كه بچه شب بيرون خانه باشه و تو مدرسه هم انجمن اسلامي داشتيم نه بسيج كه من عضو بودم و مسئول كتابخانه. راستش خيلي حرف با هات دارم مهديار جان كه بعداً مي زنم. ولي مهديار به خيلي ها ظلم شده به مادر ندا به مادر سهراب به مارد روح الاميني ، خانواده هاي اونا خانواده هاي بقيه از جمله كيانوش آسا، مي دوني از بچگي هم من طرف مظلوم بودم يادمه هميشه توي تماشاي فوتبال طرفدار تيمي بودم كه يك يا چند گل عقب بود. الان هم طرف دار اون طرفي هستم كه نه شهاب 1 و 2 و 3 داره نه سوخو و نه اف 7 و نه ميگ و نه كلاشينكوف و نه زندان و نه قوه قضا و نه قاضي و نه ..... راستش خيلي باهات حرف دارم كه سر فرصت مي زنم. در ضمن از طرف اون دوستاني كه بهت بي احترامي كردند و مي كنند ازت عذر خواهي مي كنم. به اون دوستان هم مي گم كه لازم نيست عصباني باشند تولرانس و تحمل يك صفت خوبي است كه بايد داشته باشند و اين رو بدونند كه همه آدمها مثل هم فكر نمي كنند.
    پاسخ

    سلام .... به به خوشحال شدم يک سبز با ما آروم صحبت کرد ... بدون فحش و توهين .... اما در مورد شما که گفتين هميشه طرفدار کسي هستين که شکست خورده يا بازندس ... خب اين چيز جامعي نيست .... شما طرفدار حق بايد باشيد ... و اون چيزي که حق گفته .. در اين مورد بحث زياده که الان جاش نيست .... در مورد مادر کشته هاي اخير ... والا اکثريت قاطع آسيب ديدگاه اخير از بسيج بوده ..... آخرين مار من 13 تا بسيجي شهيد شدن .... حالا بماند اونايي که با سنگي که خورده تو سرشون هنوز بستري هستن تو بيمارستان .... يا اونايي که صورتشون رو سوزوندن .... ميدونيد خيلي درد داره رفيقتو بندازن تو سطل آشغال و بعد آتش بزنن ..... جرم رفيقت فقط اين باشه که ريش داشته باشه ..... يا دخترايي رو فقط به خاطر پوشيده بودن يا پرچم ايران دستشون بودن اسيد بريزن رو صورتشون .... ما منتي نداريم سر کسي .... آرامش مردم مهمه .... سبزکا خيلي منو زدن .... ولي من تا حالا نزدم .... ولي پيش بياد قضيه ميزنم .... من چون بيشتر قاطي سبزا بودم از درون ميفهميدم ميخون چيکار کنن .... حالا داستانش مفصله .... در مورد ترور يک دانسجو توسط گشت بسيج ... والا من نشنيدم .... تا جايي که من يادمه دهه 60 و اواي دهه هفتاد .... هر کسي ريش داشت ... هر دختري چادر داشت .... دوستان مجاهدين خلق يا همون منافقين روي موتور توي شهر ميگشتن ... هر کسي اين خصوصيت رو داشت ميبستنش به رگبار ..... تو مغازه ها اگه عکس امام بود کاري نداشتن کي توشه ... نارنجکو مينداختن توش .... پاسدارا رو شنيدي خودشون که دستگيرشون کردن شکنجه گرشون مياد ميگه ما پوستشونو زنده زنده ميکنديم .... چشماشونو در مياورديم ..... با اتو ميسوزونديم ... آخرشم ميکرديم تو گوني زنده زنده دفنشون ميکرديم .... گور دسته جمعيشون رو پيدا کرده بودن چند سال بعد از تو گوني درشون اوردن آدم با قد يک و هشتاد .... شده بود نيم متري. ... تو هم پيچونده بودنشون .... واي يادم مياد حالم به هم ميخوره ..... حالا داشتاناش زياده .... خواستين فيلمشو دارم ... ياعلي