سلام مهديار
من عصر دارم مي روم
و
از تمام تهمتهايي وتوهين هايي كه به شما برادر عزيز كردم باز هم مرا ببخش
تو دلت به وسعت درياست اما من شايد هم قطره اي نباشم
درسته من يه عمر تو سياهي ها زيستم
من حتي تو عمرم نماز نخوندم ونه روزه گرفتم شايد يه روز پشيمان بشوم ولي ان روز فقط حسرت تنها كاريه كه مي توانم بكنم
درسته من هنر دارم ولي فقط به فكر ماديات هستم همينه مشكل اصلي من
ولي از اين به بعد مي خواهم تارك الدنيا بشوم وديگر راجع به اين افكار بيهوده فكر نكنم
وبه ان ارامشي كه دوست دارم برسم
من تا حالا چيزهايي را كه تو وبلاگها مي نويسم نشون خانمم نمي دادم ولي ديشب كامنت هاي توهين اميزم را به طور اتفاقي ديد وتنها يه جمله به من گفت :
برات متاسفم
واز ديشب تا حالا هم حرفي نزده ووديگر چايي هم برام نمياره؟
بهر حال سرت را درد اوردم ولي خدا شاهده ان تصوري كه از من كه در ذهنت نقش بسته من اينطور نيستم فقط مانده ام تو جهل وناداني خويش
اي كاش راهي بود كه من بگردم ولي .........
مهديار خان بعد اتز اين سفر چند روزه شايد باز امدم پيشت ولي...........
باز هم فقط تنها كاري كه مي كني مرا ببخش
ومن ماندم با يه كوله باري از گناه ومعصيت كه حتي نمي توانم در خواست توبه كنم
وختم كلام به سرور عزيزم
وبا سپاس از لطف بي كرانه ات
شما هميشه جاودان خواهي شد
بدرود