چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ انتي مخملك سبز 

خطاب به همه ي دلبنداني مينگارم که دل در گرو شيخ دارند و سينه اي مالامال اندوه

جانان من اندوه بي پايان شمايان را با تمام وجود درک ميکنم آنگونه که خود نيز از شدت اين اندوه جانکاه ياراي بيان ندارم و عنقريب است از فرط غصه قالَب تهي کرده ديار فاني را وداع گويم و به ديدار محبوب شتابان شوم. خبر يافتيم چندي پيش؛ُ که شيخ اصلاحات را مشاعر شريفه بر هم ريخته و دچار آشفتگي احوال و نسيان شده اند و پرت و پلا بر زبان مبارک مي برانند که الهي مي مُرديم و از شنيدن اين خبر کاممان اين گونه تلخ نمي شد خدا بانيان بوجود آمدن اين عارضه را براي شيخ شريف- که اگر زبانم لال مرگ ايشان را دريابد از نظر ما شيخ شهيد است- سقط کناد که بزرگا مردي چنين را به ورطه هلاک کشانيدند و سلسله اعصاب مبارک حضرت ايشان را سرگشته ي سلسله جبال اين سويي و آن سويي کردند.دريغا که روزگاري شجاعت ايشان شهره عام و خاص و اراده شريفشان «کالجبل راسخ» در افواه عوام ميگشتي و در منقبت حضرت ايشان هر يکي را لفظي به زبان بودي. وا حيرتا و واحسرتا که چشم زخم چه ميکند وحاسد چه مي انگيزد. جانان من گمان نگارنده ي اين شکسته بسته اين است که در روزگار نچندان ماضي که شيخ ما را دل از بهر رعايا بجنبيد و هواي خدمت خالصانه به سر افتاد خيل حسودان وو طماعان از بهر ايشان شمشير از روي ببستند وبر جان معزز حضرت ايشان قصد هلاک نمودند که اين حقير سراپا تقصير يکي از اين مهلکان آن جان شريف را به محضرتان معرفي ميکنم گرچه نام و نشان اين ملعون از خداي بيخبر قطاع الطريق بر هيچ کس پوشيده نيست که شريک دزد بودي و رفيق قافله و او را از جانب شيخ خدمتها رسيدي و نوازشها شدي در زمان صحت و سلامت آن بزرگ مرد، چه اينکه در محبس حکام زمان به جرم و جريمت دزدي از بيت المال محبوس بودي و به وساطت شيخ جليل از زمره نجات يافتگان گشتي. امان از روزگار غدار که لطف را به مکر پاسخ گويد. اين محبوس که الهي مهدور الدم گردد و نام نامبارک« کرباسچي» بر صحيفه قبرش نگاشته شود چندان کفران نعمت نمود و حق نمک نشناخت که شيخ را به زوال عقل کشانيد. نپرسيد چگونه که ميدانيد اين خير روزگار نديده به دنبال عباي کرم- شيري رنگ حضرت شيخ به راه افتاد و او را مجيز گفت و روز موعود از پشت به قلب وي خنجر فرو کرد؛ فروکردني که نکُشت و عقل زايل نمود قسم بدانچه ميپرستيد اگر اين بنده کمترين نيز به جاي شيخ مظلوم بود و اين خيل عظيم مجيز گو دنبال عبايش موس موس ميکردند و در پايان راي به نفع نامزد سبز روانه صندوق مينمودند من اکنون به خانه اندر نميبودم بلکه در اندرن دارالمجانين ذکر« کرباسچي خير نبيني »ميگرفتمي تا قالب تهي همي کردمي. ببيند اين کرباسچي و اعوان انصارش با شيخ چه کردند که طبيب حضرت ايشان اعلان همگاني نمود که شيخ ما را احوال خوش نمي باشد و هر دم سخني گويد بس گزاف که شنوندگان از استماع بيانات حضرت ايشان و خواندن مطالب نگاشته شده ي ايشان لب بگزند و دست بر پشت دست زنند. کارها ميکند اين عزيز از دست رفته؛ کار کردني نامه مينگارد با اين احوال پريشان و در پي اثبات آنچه که از سر لا يعقلي مکتوب افتاده -الهي بميرم- دربدر به اين خانه و آن خانه سرک ميکشد تا مگر سندي بسازد.اي کرباسچي خير نبيني که چه کردي« اللهم الشغل الظالمين بالظالمين» باري سخن به داراز نکشيم براي همگان از درگاه يکتا دادار آفريدگار صبر جزيل استعانت ميکنيم و براي شيخ شريف شَفاي آجل و همه ي عزيزان را به خواندن اين دعا که« اللهم اشف شيخنا کروبي» دعوت مينماييم مگر فرجي حاصل آيد به مدد انفاس شريفتان والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته